آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات آریسا

10 روزگیت عزیزم

سلام دختر ناز و قشنگم آریسا خانومی من ؛ دختر قشنگم امروز 10 روزت شد  10 روزه ک کنار ما هستی و ما از وجودت لذت میبریم و کیف میکنیم فدات بشم  دختر امروز 2 شنبه س  و بریم ادامه ی مطلب ببینم چ اتفاقاتی امروز افتاد دخترم امروز اول بابایی رفت شناسنامه ت رو گرفت و شما شدی آریسا احتشام زاده ، هوراا و همینطور شما خانوم کوچولو از ماه بعد از دولت 45 تومن حقوق میگیری هاهاها خب بعد رفتیم آزمایشگاه تا دوباره از شما آزمایش بگیرن  و بعدظهر بابایی رفت جواب آزمایش رو گرفت و برد ب دکتر نشون بده و خوشبختانه هیچ مشکلی نبود و آقای دکتر الکی مارو ترسونده بود  خدارو شکر ک هیچی نبود عزیزم خب حالا بریم سراغ ...
8 مهر 1393
1242 12 17 ادامه مطلب

9 روزگیت عزیزم

سلام ب دختر نازو قشنگم آریسا خانومی دخترکم روز ب روز داری نازترو قشنگترو ملوستر میشی عاشقتم عزیزم  امروز یکشنبه اس ؛  یکشنبه ی هفته ی پیش شمارو از بیمارستان آوردیم خونه و شدیم 3 نفر خب واس خوندن اتفاقات امروز بریم ادامه مطلب دخترم امروز من برای اولین بار شمارو تنها گذاشتم رفتم دانشگاه  تو راه همیشه تو جلو چشمام بودی و همیشه ب تو فک میکردم خیلی خیلی دلتنگت بودم  دوست داشتم زودتر کارام تموم بشه و بیام پیشت  تازه برات بلوز شلوار خریدم ک خدارو شکر اندازه ات بود و کلی زوق کردم عزیزم بعد ظهر هم دوباره بردیمت دکتر تا تو  رو ببینه ،باز آقای دکتر منو نگران کرد ،چون گفت باز هم ...
8 مهر 1393

8 روزگیت و دومین شنبه ی زندگیت

سلام دخمل ناز و قشنگم دختر یکی یدونه ی من ، آریسا ی من  دخترم روز ب روز داری زیباتر و قشنگترو ناز تر میشی و بیشترو بیشتر داری دل مارو میبری  تمام وقت ب تو نگاه میکنم و از تمام وجودم لذت میبرم از بس ک ماه و قشنگی  دخترم امروز شنبه اس و شنبه پیش اومدی ب خونه ی ما و زندگی مارو قشنگ کردی ب ما نفس تازه دادی  دختر قشنگم دومین شنبه ی زندگیت مبارک... خب واس خوندن اتفاقات امروز بریم ادامه ی مطب دخترم دیشب آخر شب وقتی داشتیم مایبیبیتو عوض میکردیم دیدم ک نافت افتاد وخیلی خوشحال شدم راحت شدی دخترم  امروز هم بابایی دوباره رفت سر کار و مدام زنگ میزد و حالتو میپرسید خیلی دلتنگت بود فدات شم بع...
6 مهر 1393

7 روزگیت عزیزم

سلام دختر ناز و قشنگم ؛ دختر ملوسم دختر ماهم دختر کوچولوی من دختر زیبا و قشنگم سلام  دخترم میخوام هزار بار فقط بهت بگم دوست دااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم دخترم آخه تو چجوری تونستی دل منو ببری؟چجوری تونستی منو شیفته ی خودت کنی؟دخترم هر چقد بگم دوست دارم باز کم گفتم  تو دختر ناز منی و بس آریسا جونی من امروز جمعه بود و ی سری اتفاقات افتاد ک ب اطلاعت میرسونم ولی بریم ادامه مطلب صبح بیدار شدیم اول رفتیم بیمارستان تا ببینیم زردیت چ تغییری کرده رفتیم پیش پزشک عمومی تا ببیندت؛ خانم دکتر برات آزمایش نوشت و قرار شد از دست کوچولوت خون بگیرن خیلی غصه ام گرفته بود وقتی صدای جیغ و گریه تو شنیدم فشارم...
6 مهر 1393

6 روزگیت آریسا

سلام دختر نازم ،دختر قشنگم ؛ماه من ،آریسا خانوم قشنگم  دخترم زمان چقد زود میگزره الان 6 روزه ک باهم داریم زندگی میکنیم و سرمو اینقد مشغول کردی ک اصلا وقت هیچ کار دیگه ای رو ندارم اصلا متوجه نشدم ک این 6 روز چطور گذشت دخترم شما خیلی ناز ی خیلی خوشگلی خیلی هم طرفدار داری همه عاشقتن  دخترم من خیلی دوست دارما ، خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد  خب دخترم امروز 5شنبه هس و اتفاقات زیادی افتاد ک همه رو برات تعریف میکنم  ولی بریم ادامه ی مطلب آریسای نازم امروزم با بابایی رفتیم مرکز بهداشت تا برات پرونده درست کنیم بهمون ی کارت دادند ک از دوتا همسایه امضا بگیریم ک باید این کارو انجام بدیم برا تشکیل پرونده&...
4 مهر 1393

5روزگی آریسا

سلام دخمل ناز و قشنگم ، آریسای خوشگلم امروز 5 روزت شد  و این 5 روز شیرینترین  و قشنگترین روزای عمرم بود ک سپری شد     دخترم امروز قرار بود ک باز واس زردیت بریم پیش دکتر و رفتیم  دکتر معاینه ات کرد گفت زردیت بیشتر شده و برات آزمایش نوشت ما هم سریع رفتیم آزمایشگاه صادقی ، باز از پاشنه ی پات خون گرفتن و من این دفعه دیگه نتونستم خودمو کنترل و ی ریز اشک ریختم چون تو خیلی گریه میکردی جیگرم کباب شد  خلاصه با چشمای گریون از آزمایشگاه اومدیم و ورفتیم پیش دکتر ،درجه ی زردیت 11/9 بود ک خیلی غصه خوردم  آقای دکتر گفت ک فعلا نیاز ب بستری نداره و تا 2 روز باید صبر کنیم ک میشه جمعه و جمعه هم ...
2 مهر 1393

اتفاقات و عکسای این چند روز

سلام دختر ناز و قشنگم امروز 4امین روزی هس ک کنار ما هستی و زندگی مارو شیرین کردی خوشگلم دخترم خاطرات این چند روز رو برات مینویسم تا بدونی روزایی ک تو جمع ما بودی ولی همیشه خواب بودی چ اتفاقایی میافتاد دخترم ، این عکس مال برچسب هایی هست ک ب دست من و تو بستن ک یبار همدیگه رو گم نکنیم و این عکسا مال روز اولی ک تو بیمارستان هستی و این عکسای  هم برای 2 روزگیته ک اومدیم خونه   و امروز ک 4 روزت هست و اینم عکسات   دخترم دیروز زن عمو فاطی و سارا و داداش سهیل اومدن ک روی ماهتو ببینن سارا تا حالا تورو ندیده بود و واس اینکه شما رو بب...
1 مهر 1393
1867 11 18 ادامه مطلب

آریسا کوچولو مریضه

دخترم امروز یکم حالت بد بود  رنگ صورتت ب زردی میزنه ، خیلی ترسیدم سریع ب بابایی زنگ زدم ب بابا جون گفت ک زود بیاد ببریمت دکتر من خیلی ترسیده بودم ، بابایی هم همینطور خیلی ترسیده بود  بردیمت مرکز بهداشت ، آقای دکتر برات آزمایش نوشت <رفتیم آزمایشگاه صادقی از پاشنه ی پای کوچولوت خون گرفتم خیلی خیلی غصه ام گرفته بود ، نزاشتن من پیشت بمونم وقتی از پشت در صدای گریه تو شنیدم خیلی بغضم گرفته بود ، باباییت هم قرمز شده بود مشخص بود ک اونم مثل من بغض کرده ولی هیچکدوم بروی هم نیاوردیم  دخترم امروز ساعت 4 باید برم جواب آزمایشتو بگیرم و ببرم پیش دکتر متخصص ، انشا... ک هیچ مشکلی نداری عزیزم و منم خیالم راحت میشه ...
31 شهريور 1393

دخترم آریسا زمینی شد هوراااااااااااااااااااااااااااا

سلام دختر ناز من ، دختر خوشگل من ، دختر زیبای من ، پرنسسم ،دلیل زندگیم، نفسم فلبم عشقم معنای زندگیم تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک آریسای من شما صبح روز شنبه ساعت 4صبح بخاطر پاره شدن کیسه ی آبم ؛ راهی بیمارستان شفا شدیم هم خوشحال بودم هم استرس داشتم... خلاصه رفتیم خانم پرستار گفت دخملیت واس بدنیا اومدن عجله داره راستش خوشحال شدم ولی یکم میترسیدم من رفتم تو اتاق تا حاضر بشم باباییت هم رفت پرونده تشکیل بده وقتی تو اتاق بودم یکی از خدماتیها برام ی کاغذ تا شده آورده بود گفت شوهرت داده، بازش کردم ی نامه ی قشنگ نوشته بود ک کلی آرومم کرد و درد کم شد؛ میدونی  تو نامه چی نوشته بود؟؟؟ خوشگلم یه دختر خوشگل...
30 شهريور 1393