6 روزگیت آریسا
سلام دختر نازم ،دختر قشنگم ؛ماه من ،آریسا خانوم قشنگم
دخترم زمان چقد زود میگزره الان 6 روزه ک باهم داریم زندگی میکنیم و سرمو اینقد مشغول کردی ک اصلا وقت هیچ کار دیگه ای رو ندارم
اصلا متوجه نشدم ک این 6 روز چطور گذشت
دخترم شما خیلی ناز ی خیلی خوشگلی خیلی هم طرفدار داری همه عاشقتن
دخترم من خیلی دوست دارما ، خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد
خب دخترم امروز 5شنبه هس و اتفاقات زیادی افتاد ک همه رو برات تعریف میکنم
ولی بریم ادامه ی مطلب
آریسای نازم امروزم با بابایی رفتیم مرکز بهداشت تا برات پرونده درست کنیم بهمون ی کارت دادند ک از دوتا همسایه امضا بگیریم ک باید این کارو انجام بدیم برا تشکیل پرونده
بعد رفتیم مرکز بهداشت شماره ی 2 تا آزمایش تیرویید تورو انجام بدیم
تو مسیر راه خیلی دپرس بودم ب این فک میکردم ک باز باید عذاب بکشی باز باید ازت خون بگیرن
بابایی ب من گفت ک باز میخوای گریه کنی؟ولی من گفتم ک نه ، من میخوام از این ب بعد میخوام ی مادر قوی باشم ک و قتی ک در شرایط سخت کنار دخترم هستم ، دخترم احساس امنیت کنه و ب من اعتماد کنه دیگه نمیخوام کنار دخترم ضعیف باشم تا دخترم هم قوی باشه
انشا.. ک بتونم همچین مادری برات باشم
خلاصه رفتیم آزمایشو دادیم ،آقای دکتر گفت ک مادر باید بیرون باشم و من گفتم ک نه میخوام کنار دخترم باشم
و اجازه هم دادند ، دختر نازم آریسای قشنگم آقای دکتر اون پای کوچولوتو با ی جیزی سوراخ کرد و 5 بار فشار داد و 5 بار خون ازت گرفت و تو هر بار جیغ میزدی و گریه میکردی من نفسم میرفت عزیزم ،ولی نوازشت کردم باهات حرف زدم بوست کردم تا آقای دکتر کارش تموم شد و گریه ی تو هم تموم شد و راحت شدی عزیز دلم
اومدیم خونه و بعدظهر کلی برات مهمون اومد تا شما رو ببینن
زن عمو فاطی وسارا و سپهر ؛ عمه جون و آجی نازنین و آجی نسترن ؛ بنفشه جون و داداش سهیل
تازه زن عمو فاطی زحمت کشید برات گردنبند خوشک خرید مبارکت باشه عزیزم اینم عکس گردنبند قشنگت
از طرف عمو سیروس ،(ک از این ب بعد قرار بهش بگی خان عمو) زن عمو فاطی ، داداش سپهر و سارایی
تازه دادش سپهر اولین بار بود ک شمارو دید و خیلی از شما خوشش اومد
آجی نسترن و آجی نازنین هم خیلی ناراحت بودن و ی ریز برا عمه جون غر میزدن ک چرا برا آریسا طلا نخریدی و ب من اصرار میکردن ک با پولشون برات ی چیزی بخرم ومنم نخواستم دلشونو ببشکنم و قبول کردم ، حالا یروز میرم تا از طرف عمه جون ی چیز برات بخرم
مهمونات یکم پیشت نشستن و نوازشت کردن و بعد کلی عکسبرداری و فیلمبرداری ماچ و موچ رفتن
یکم بعد عمو سیاوش و زن عمو منیژه برای ملاقاتت اومدن
عمو سیاوشت ک قراره صداش کنی عمو حاجی ؛ کلی گیر داده بود ک اسمتو بزاریم فاطیما ، وبعد با مخالفت من گفت ک خودش صدات میکنه فاطیما
عمو حاجی زحمت کشید 100 تومن بهت کادو داد دستشون درد نکنه
یکم پیشت نشستن و رفتن و بعد خاله سمیه ، شوهر خاله ، امیر علی و ارسلان اومدن
چون همه شون سرما خورده بودن من دستور داده بودم ک وقتی کامل خوب شدن بیان
امیر علی و ارسلان وقتی تورو دیدن خیلی ذوق و خیلی تعجب کرده بودن و امیر علی مدام فقط میگفت
سلام آریشا سلام آریشا سلام آریشا...
خب اینم اتفاقات قشنگ امروز راستی دخملم امروز ی مای بیبی سایز بزرگتر برات گرفتیم سایز 2 دیگه داری بزرگ میشیا
فدات بشم عزیزم
اینم عکسای امروز شما
و اینم عکس شما با امیرعلی و ارسلان