آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات آریسا

فصل زمستان ، ماه اسفند ، چهار شنبه سوری و سال نو

سلام دختر نازو قشنگم ، دختر ماه روی من آریسا خانوم ، دخترم فصل زیبای زمستان ، دومین فصل زندگیت را پشت سر گذاشتی ، فصلی سرد و سپید ، فصلی که روزها زود تمام میشوند ولی شبها تمام شدنی نیستن و شبهای بلند و سرمای زمستان باعث میشود که به مهمانی اقوام برویم وشبها را در کنار اقوام و دوستان سپری کنیم تا بلندی شب را متوجه نشویم در کل زمستان امسال با زمستانهای قبل فرق داشت نه برف حسابی بود نه بارونی حسابی، دو بار برف اومد ولی برف حسابی نبود ، برفی نبود که بشه رفت بیرون برف بازی کرد و یا آدم برفی درست کرد ، برفی نبود که قندیل ببنده قندیلها بلند و تیز و قشنگ و ترسناک ، زمستان امسال هم تمام شد بابد منتظر زمستان سال بعد باشیم و حسابی سال بعد سنگ تموم...
26 اسفند 1393

عکسای 5 ماهگی و سری اول 6 ماهگی

سلام دختر نازو قشنگم ، آریسای مهربونم ، امروز سه شنبه 12 اسفند سال 1393 و شما 5 ماه و 13 روزته و ماشا... کلی بزرگ شدی امروز به همراه بابایی رفتیم گوشاتو سوراخ کردیم البته بابایی اصلا راضی نمیشد با هزار خواهش و تمنا راضی شد ببریمت که گوشاتو سوراخ کنیم برات یه گوشواره با نگین سفید انتخاب کردیم خب حالا بریم سراغ عکسا قربون دستات برم که اونجوری نگهشون داشتی عژیژم دخترم تو 10 روزت بود با این دو تا عروسک عکس داشتی که دقیقا هم قدت بودن ولی هزار ماشا... (زدم به تخته ) الان شما بزرگتری قربون چشمات بشم که اصلا احساس راحتی نمیکنی این عکس مال زمانیه که تازه غلت زدن و یاد گرفته بودی قربون چشات من بشم ، مامانی ای...
12 اسفند 1393
1485 12 23 ادامه مطلب

5 ماه شد

دختر عزیزم آریسای قشنگم ، مهربونم ؛ نازم ؛ قلبم ، عشقم ، زندگیم ؛ جووونم ؛ نفسم ، عمرم ، هستی من ؛ یکی یدونه ی من ، ناز دونه ی من ، در دونه ی قشنگم ؛ ملوسکم ، عروسکم ، آریسای من 5 ماه از اومدنت گذشت ، چقدر شیرین گذشت ، چقدر زیبا گذشت ، چقدر عاشقانه گذشت  دخترم ماشا... بزرگ شدی،الان دیگه کامل برمیگردی و غلت میزنی  دستاتو دراز میکنی تا وسایلی که جلوت هست رو بگیری وقتی صورتمو میارم جلو صورتت دستاتو میاری رو صورتم ، صورتمو نوازش میکنی چشامو دست میزنی، بینیمو دست میزنی ، قربون اون دستای کوچولو موچولوت بشم  الان یه مدته سوار رورورک میشی اوایل پاهاتو حرکت نمیدادی ولی بعدش فقط پای چپتو حرکت میدادی و پای راستتو رو زمین میکشیدی ...
29 بهمن 1393

یه دختر دارم شاه نداره

یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره از خوشگلی تا نداره به کس کسونش نمیدم به همه کسونش نمیدم به راه دورش نمیدم به حرف زورش نمیدم به کسی میدم که تک باشه پیرهن تنش اطلس باشه به کسی میدم که تک باشه پیرهن تنش اطلس باشه شاه میاد با لشکرش شاهزاده ها دورو برش واس پسر کوچیکترش آیا بدم آیا ندم ؟ آیا بدم آیا ندم ؟ به کسی میدم که کس باشه ملک باشه و ملک باشه . دختر من رفیق من هم نفس شفیق من نگین انگشتر من عقیق من عقیق من دختر من یار بابا شب شب تار بابا تو این گلستون جهان نو گل بی خار بابا یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ما نداره از خوشگلی تا نداره به این و اونش نمیدم به همه نشونش نمیدم به خوستگارش نمیدم به...
13 بهمن 1393

خاطرات تهران

سلام به دختر نازو قشنگم دختر یکی یدونم آریسا خانوم دخترم امروز شنبه 11 هم بهمن سال 1393 و شما  4 ماه و 12 روزته و ماشا... کلی بزرگ و خانوم و عسل شدی دخترم میرم سر اصل مطلب ، اولین سفری که به تهران داشتی در کل سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت تو ماشین خیلی خوب بودی و همیشه میخوابیدی و باید بزور بیدارت میکردم تا شیر بخوری و  اصلا شیر هم نمیخوردی و فقط میخوابیدی ، بین راه که میموندیم شما خیلی خیلی جیغ میزدی در حد وحشتناک گریه میکردی  و ما قید استراحت بین راه رو میزدیم و سوار ماشین میشدیم تا شما آروم بشی و محض اینکه ماشین رو روشن میکردیم شما هم سریع به خواب میرفتی بابا جون عقب ماشین برات ی جا گرم و نرم درست کرد و شما...
11 بهمن 1393
1640 14 20 ادامه مطلب

اولین مسافرت

سلام دختر نازو قشنگم آریسای مهربونم ، امروز دوشنبه 6م دی ماه سال 1393 که تصمیم داریم فردا بریم تهران و شما برای اولین بار تو این سفر مارو همراهی میکنی و خیلی خوشحالیم بخاطر همراهی تو عزیز دلم تازه ساک شما رو بستم وسیله هاتو جمع کردم و از تک تک وسیله ها عکس گرفتم تا یادگار بمونه خب حالا نوبت عکسا دخترم برات تشک تعویض پوشک و 20 تا پوشک  و حوله برداشتم و دستمال مرطوب و شیر خشک در مواقع ضروری برداشتم و لباس خواب 3 عدد و چند لباس برای دختر کوچولوی نازم و جای لباسا و دو تا پیشبند ؛ 3 تا تل سر ؛ یه جفت کفش و جوراب خوشگل و شامپوی بدن و مو خب ساک شما آماده ی بستنه و...
6 بهمن 1393

۴ ماهگی

سلام دختر عزیزم ، سلام دختر قشنگم ، سلام آریسای نازو مهربونم ، دختر قشنگم امروز ۴ ماهت شده عزیزم ۴ ماهه کنار هم زندگی میکنیم و از وجود تو لذت میبریم عزیزم ، دختر نازم از وجودت من جون دوباره گرفتم ممنوم از اینکه این حس قشنگ رو در من ایجاد کردی واقعا ممنونم دختر قشنگ مامان امروز ۴ ماهت شده و نوبت واکسنت بود منو بابایی رفتیم و اون پای کوچولوت رو آمپول زدیم خیلی جیغ زدی ، دلم کباب شد ولی فقط همون لحظه گریه کردی عزیزم وزنت هم گرفتیم 6900 بودی ، خانوم بهداشت گفت که 500 گرم اضافه وزن داری ، خیلی ناراحت شدم ، میترسم شکمو بشی و  همیشه حجم زیاد غذا بخوری عزیزم ؛ عزیزم قدت هم 61/50 و دور سر 41/50 از این به بعد کمتر شیر بهت می...
29 دی 1393
1185 11 18 ادامه مطلب