فصل زمستان ، ماه اسفند ، چهار شنبه سوری و سال نو
سلام دختر نازو قشنگم ، دختر ماه روی من آریسا خانوم ، دخترم فصل زیبای زمستان ، دومین فصل زندگیت را پشت سر گذاشتی ، فصلی سرد و سپید ، فصلی که روزها زود تمام میشوند ولی شبها تمام شدنی نیستن و شبهای بلند و سرمای زمستان باعث میشود که به مهمانی اقوام برویم وشبها را در کنار اقوام و دوستان سپری کنیم تا بلندی شب را متوجه نشویم
در کل زمستان امسال با زمستانهای قبل فرق داشت نه برف حسابی بود نه بارونی حسابی، دو بار برف اومد ولی برف حسابی نبود ، برفی نبود که بشه رفت بیرون برف بازی کرد و یا آدم برفی درست کرد ، برفی نبود که قندیل ببنده قندیلها بلند و تیز و قشنگ و ترسناک ، زمستان امسال هم تمام شد بابد منتظر زمستان سال بعد باشیم و حسابی سال بعد سنگ تموم بزاریم
اسفند
آه اسفن شیرین و دوست داشتنی ، اسفند زیبا و پر برکت ، در اصل سال نو از اسفند شروع میشه ، عید یعنی اسفند
خانه ها تمیز ، لباس ها ی نو ، خرید ها عید ، آرایشگاه های شلوغ واااای اسفند خیلی شیرینه ، ایکاش هر ماه سال مثل اسفند باشه ، چهار شنبه سوری از همون روز اول اسفند شروع میشه جوونا در حال جمع آوری وسایل مخصوص به چهار شنبه سوری هستن ولی من به شخصه چهار شنبه سوری سنتی رو دوست دارم و تا بحال به ترقه دست هم نزدم چون خیلی میترسم ولی تماشاکننده ی خیلی خوبی هستم خب حالا بگذریم
توی اسفند دل همه ی مردم شاده ، فقیر و ثروتمند نداره همه منتظر سال نو هستن ، اسفند رو خیلی خیلی دوست دارم
ولی یه خبر بد ، دخترم چند روزه منو شما سرما خوردیم ، اول من مریض شدم بعد تو ، ولی خدارو شکر الان خیلی بهتری ، دوروز پیش بردمت دکتر ، واس سرماخوردگیت ، دکتر برات دارو داد و من مرتب بهت میدم تا بخوری وزنت هم کشیدیم ۸ کیلو ۲۵۰ گرم بود ، شربت آهن آقای دکتر فرمودن که شروع کنم
بعد دکتر رفتیم خونه ی عمه جونیو خیلی خوش گذشت
چهار شنبه سوری
هر سال چهار شنبه سوری میرفتیم خونه ی مامان عزیز ، و از اونجایی که خونه ی مامان عزیزی و عزیز جون چسبیده به هم هست خیلی خوش میگذشت ، باباجی کاه از روستا میاورد واس ما، تازه خاله تهمینه اینا هم میومدن ، داداش امیر و آجی ستایش هم بودن و کلی بپر بپر میکردیم دادا سهیل هم که از اول اسفند در حال جمع کردن بند بساط چهارشنبه سوری بود ، و سیم ظرف شویی هم میخرید و با اون رنگین کمان آتشین درست میکرد که من خیلی دوست دارم ،
داداش امیر محمد هم همیشه یه بسته ترقه با خودش میاورد که همه ی ترقه هاش خراب بودن و کلی ناراحت میشد تک و توک خوب در میومد ولی بیشتریاش صدا نداشتن
ولی متاسفانه چهارشنبه سوری امسال هوا یاری نکرد و الان بارونه ولی باز صدای ترقه رو میشنوم دلم میخواد آماده شیم بریم خونه ی عزیز جون ، ولی حیف که هنوز خوب نیستی گلم ایشا... سال بعد سنگ تموم میزاریم
سال نو
دخترم عید نزدیکه ، و من هنوز وقت نکردم سفره هفت سین بزارم ، از امروز دیگه دس به کار میشم آخه هردو تامون سرما خورده بودیم حال نداشتیم ، الان خدارو شکر بهتر شدیم
امیدوار سال خوبی پیش رو داشته باشیم ، امسال اولین عیدیه ک کنار ما هستی ، البته پارسال هم بودی ولی تو شکمم بودی، امسال عید به نظرم یه چیز دیگه س ، با عیدای سال قبل خیلی فرق داره یه رنگ بوی تازه داره عید امسال
این رنگ و بوی جدید رو مدیون تو گل دخترم هستیم ممنونم که به زندگیمون رنگ و بو دادی
راستی دخترم جدیدن ازت عکسای خیلی خوشگلی گرفتم ، ولی متاسفانه فعلا وقت نمیکنم بزارم
دوستای گلم حتما به وب آریسا سر بزنید ، به زودی عکسای خیلی خوشگلی ازش میزارم ، خیلی تغیر کرده ، قربونش بشم ناز شده
و همچنین امسال اولین عیدیه که در کنار دوستان نینی وبلاگی هستم ،و از این بابت خیلی خوشحالم که تو جمع شما و نینی های نازتون هستم
سال نو رو پیشا پیش به تمام دوستان تبریک میگم ، امیدوارم در کنار خانواده سال خوبی رو سپری کنید با آرزوی بهترینها برا شما و خانواده تون و همینطور نینیهای نازتون
حالا بریم سراغ عکسا
آریسا در حال خوردن خورشت محلی به نام خالی آب
آریسا در حال شیر ریختن
آریسا و گوشواره ای که دکتر داده بود که نتونستم خوب عکس بگیرم
واینجا یهویی متوجه شدیم که آریسا خوابیده
آریسا در حال بازی کردن باعروسکش
چه نینی کوچولیی ... از منم کوچولوتره
واااای خسته شدم شما چقد عکس میگیری آخه
مامان میخوام یه ژست خسته بگیرم
(این عکس خیلی پر طرفدار بود خیلی از دوستام این عکس رو پرو فایلشون گذاشته بودن
و تو لاین هم پست گذاشته بودن و کلی هم لایک خورده بووود علاوه بر دوستام عمو سیاوش ، داداش پوریا و آجی نسترن هم این عکس رو پرو فایلشون گذاشته بودن )
حالا یه ژست با این نینی کوچولو
قربون چشات مامانی
خانوما و آقایون آروم باشید با همه تون عکس میندازم ؛ دعوا نگیریییید
اگه دعوا بگیرید اصلا عکس نمیندازما
خب حالا شد اینم یه خنده ی توپ
لپاشو نگا کنید
خب این عکسا بین هزار تا عکس انتخاب شده و کار خیلی سختی بود
امروز 28 م فروردین سال 1394 روز جمعه بابایی داره خونه رو تمیز میکنه آریسا آهنگ گوش میده و من هم پست های قدیمی رو کامل میکنم
تا پست بعد خدانگهدار