اولین مسافرت
سلام دختر نازو قشنگم آریسای مهربونم ، امروز دوشنبه 6م دی ماه سال 1393 که تصمیم داریم فردا بریم تهران و شما برای اولین بار تو این سفر مارو همراهی میکنی و خیلی خوشحالیم بخاطر همراهی تو عزیز دلم
تازه ساک شما رو بستم وسیله هاتو جمع کردم و از تک تک وسیله ها عکس گرفتم تا یادگار بمونه
خب حالا نوبت عکسا
دخترم برات تشک تعویض پوشک و 20 تا پوشک و حوله برداشتم
و دستمال مرطوب و شیر خشک در مواقع ضروری برداشتم
و لباس خواب 3 عدد
و چند لباس برای دختر کوچولوی نازم
و جای لباسا
و دو تا پیشبند ؛ 3 تا تل سر ؛ یه جفت کفش و جوراب خوشگل
و شامپوی بدن و مو
خب ساک شما آماده ی بستنه و بسته شد
و لباسی ک دوست نداشتم تا بخوره توساکت واس همین تو چمدون خودمون گذاشتم
و لباس برای تولد داداش و یلدا جونی ؛ دختر نازم دلیل رفتنمون به تهران تولد یلدا جون و داداش رضاس
خب اینم از وسیله ها امیدوارم که چیزی جا نذاشته باشم
راستی دخترم ؛ خاله سمیه خواست که صندلی ماشین شما رو برایداشی ارسلان قرض بگیر چون داشی امیرعلی نمیزاره رو صندلی بشینه و میگه که فقط باید خودش بشینه
راستی دخترم خاله سمیه و بچه ها خیلی بد سرما خوردن براشون خیلی ناراحتم و همینطور برای تو دختر عزیزم چون میترسم شما خدای نکرده سرما بخوری عزیزم
دخترم فردا ساعت 10 صبح حرکت میکنیم میریم رشت خونه ی خاله سمیه و بعد ظهر ساعت 2 حرکت میکنیم اول میریم کرج خونه ی خاله تهمینه و چهارشنبه میریم خونه ی خاله طیبه و جشن تولد و تا جمعه اونجا هستیم و جمعه برمیگردیم
خب دخترم شما الان چند ساعت خواب بودی و من تمام کارام رو انجام و همین الان بیدار شدی قربونت بشم که همه جوره همکاری میکنی تا مامانی از کارا عقب نمونم ی دنا عاشقتم
فعلا بای تا بعد سفر