آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات آریسا

5روزگی آریسا

سلام دخمل ناز و قشنگم ، آریسای خوشگلم امروز 5 روزت شد  و این 5 روز شیرینترین  و قشنگترین روزای عمرم بود ک سپری شد     دخترم امروز قرار بود ک باز واس زردیت بریم پیش دکتر و رفتیم  دکتر معاینه ات کرد گفت زردیت بیشتر شده و برات آزمایش نوشت ما هم سریع رفتیم آزمایشگاه صادقی ، باز از پاشنه ی پات خون گرفتن و من این دفعه دیگه نتونستم خودمو کنترل و ی ریز اشک ریختم چون تو خیلی گریه میکردی جیگرم کباب شد  خلاصه با چشمای گریون از آزمایشگاه اومدیم و ورفتیم پیش دکتر ،درجه ی زردیت 11/9 بود ک خیلی غصه خوردم  آقای دکتر گفت ک فعلا نیاز ب بستری نداره و تا 2 روز باید صبر کنیم ک میشه جمعه و جمعه هم ...
2 مهر 1393

اتفاقات و عکسای این چند روز

سلام دختر ناز و قشنگم امروز 4امین روزی هس ک کنار ما هستی و زندگی مارو شیرین کردی خوشگلم دخترم خاطرات این چند روز رو برات مینویسم تا بدونی روزایی ک تو جمع ما بودی ولی همیشه خواب بودی چ اتفاقایی میافتاد دخترم ، این عکس مال برچسب هایی هست ک ب دست من و تو بستن ک یبار همدیگه رو گم نکنیم و این عکسا مال روز اولی ک تو بیمارستان هستی و این عکسای  هم برای 2 روزگیته ک اومدیم خونه   و امروز ک 4 روزت هست و اینم عکسات   دخترم دیروز زن عمو فاطی و سارا و داداش سهیل اومدن ک روی ماهتو ببینن سارا تا حالا تورو ندیده بود و واس اینکه شما رو بب...
1 مهر 1393
1868 11 18 ادامه مطلب

آریسا کوچولو مریضه

دخترم امروز یکم حالت بد بود  رنگ صورتت ب زردی میزنه ، خیلی ترسیدم سریع ب بابایی زنگ زدم ب بابا جون گفت ک زود بیاد ببریمت دکتر من خیلی ترسیده بودم ، بابایی هم همینطور خیلی ترسیده بود  بردیمت مرکز بهداشت ، آقای دکتر برات آزمایش نوشت <رفتیم آزمایشگاه صادقی از پاشنه ی پای کوچولوت خون گرفتم خیلی خیلی غصه ام گرفته بود ، نزاشتن من پیشت بمونم وقتی از پشت در صدای گریه تو شنیدم خیلی بغضم گرفته بود ، باباییت هم قرمز شده بود مشخص بود ک اونم مثل من بغض کرده ولی هیچکدوم بروی هم نیاوردیم  دخترم امروز ساعت 4 باید برم جواب آزمایشتو بگیرم و ببرم پیش دکتر متخصص ، انشا... ک هیچ مشکلی نداری عزیزم و منم خیالم راحت میشه ...
31 شهريور 1393

دخترم آریسا زمینی شد هوراااااااااااااااااااااااااااا

سلام دختر ناز من ، دختر خوشگل من ، دختر زیبای من ، پرنسسم ،دلیل زندگیم، نفسم فلبم عشقم معنای زندگیم تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک آریسای من شما صبح روز شنبه ساعت 4صبح بخاطر پاره شدن کیسه ی آبم ؛ راهی بیمارستان شفا شدیم هم خوشحال بودم هم استرس داشتم... خلاصه رفتیم خانم پرستار گفت دخملیت واس بدنیا اومدن عجله داره راستش خوشحال شدم ولی یکم میترسیدم من رفتم تو اتاق تا حاضر بشم باباییت هم رفت پرونده تشکیل بده وقتی تو اتاق بودم یکی از خدماتیها برام ی کاغذ تا شده آورده بود گفت شوهرت داده، بازش کردم ی نامه ی قشنگ نوشته بود ک کلی آرومم کرد و درد کم شد؛ میدونی  تو نامه چی نوشته بود؟؟؟ خوشگلم یه دختر خوشگل...
30 شهريور 1393

36 هفتگی آریسا جونی

سلام دختر کوچولوی خوشگل و ناز نازی من ... دخترم شاید چند روز دیگه بیای تو بغلم و خلاصه هم دیگه رو ببینیم وشاید هم یکم دیرتر روی ماهتو ببینم ولی خلاصه دیگه چیزی نمونده تا این دخملی ک تو شکمم ورج وروجه میکنه رو محکم تو بغلم بگیرم و عطر تنتو با تمام وجود استشمام کنم عزیییییییز دل مامانی  دخترم میدونم ک تو هم دوست داری منو باباییتو ک تورو بوجود آوردیم رو ببینی ؛ منو بابای ک تورو نوازش میکنیم باهات حرف میزنیم و با کوچیکترین تکونت کلی مارو خوشحال میکنی عزیزم میدنم ک تو هم دوست داری مارو ببینی دخترم فوق فوقش 2 هفته دیگه روی ماهتو میبینم پس این دو هفته هم تحمل میکنیم قربونت بشم خوب شدن دردم دخترم خیالت راحت ؛ مامانی  ...
24 شهريور 1393

شدید شدن دردم

سلام دختر خوشگلم دختر عزیزم ،آریسا کوچولی خوشگلم .. دخترم با امروز ؛ 3 روزه ک درد دارم دیروز خیلی شدیدتر شده بود... وقتی دراز میکشم هیچ مشکلی ندارم ولی وقتی میشینم یا سر پا میمینوم ی درد عجیب دارم انگاری ی چیزی از شکمم میخواد خارج بشه و ب صورت غیر ارادی خودمو سفت میکنم ... دیروز رفتم دکتر علیدوست و براش توضیح دادم ؛؛؛ و ایشون گفتن ک ؛ چون دهانه ی رحمم و دوختم ؛؛؛و آریسا جون الان  داره ب سمت پایین میاد و جاش کوچیک شده و ب دهانه ی رحمت فشار میاره  ممکنه دهانه ی رحمتو پاره کنه ک به ضررته  و گفت ک باید منو معاینه کنه تا ببینه موقعیت بچه کجاست ؟؟؟ و برام قرص و2 تا آمپول نوشت... ک یدونه رو دیشب ز...
20 شهريور 1393