امروز کلی مهمون داشتی
سلام دختر نازو قشنگم ؛ سلام ب آریسای مهربون و نازم
دختر کوچولوی من ملوسک من میخوام فقط بهت بگم دوست دارم خیلی زیاد
دوست داشتنم ب تو اصلا حدو اندازه نداره
هنوز که نه راه مییری ن حرفی میزنی و نه شیطونی میکنی دل منو بردی چ برسه ب اینکه بخوای حرف بزنی و برام ناز کنی ، وااااااااااااااای چ شود !!!دخترم میخوای چ بلایی سر ما بیاری ؟؟فدات بشم الهییییییییییی
خب گل دخملم امروز کلی مهمونای ریز و درشت داشتی ک در ادامهی مطلب میگم کی اومده بود
خدمت آریسا خانوم عرض شود ک امروز 5شنبه ؛ 10 مهر عزیز جون ؛ عمه جون و دختراش ؛ زن عمو افسانه و خاله فروغ (خاله ی بابا ) و بنفشه جون اومده بودن
و همینطور اشخاص جدیدی برای دیدن روی ماهت اومده بودن ک شامل ؛
زن دایی ایرج (زن دایی بابا) خاله ندا (دختر دایی بابا)و دختراش آوا و آرا
زن دایی فریدون (زندایی بابا) خاله مهتاب (دختر دایی بابا)
همه عاشق شما شدن و کلی نازت دادن و بوست کردن متاسفانه من و شما زیاد نتونستیم پیش مهمونا باشیم چون تو فقط شیر خوردی ومن تو اتاق بودم و ب تو شیر میدادم ولی همیشه آرا کوچولو پیش ما بود و تورو ناز میکرد چند بار هم نزدیک بود لپ قشنگتو فشار بدم ک سر بزنگاه مچشو گرفتم نزاشتم
خب حالا بریم سر اصل مطلب ... ک کادو میشه گفت
زن دایی ایرج 50 ت
زندایی فریدون 50 ت
خاله ندا 30 ت
خاله مهتاب ی لباس خوشگل برات خرید و اینم عکسش
دخترم مبارکت باشه فدات شم
دختم امشب تصمیم گرفتم ک تو رو تو تخت خودت بخوابونم ولی خیلی برام سخت بود ولی خلاصه گزاشتمت رو تختت ولی تمام شب دم بدقیقه بیدار میشدم و نگات میکردم تا ببینم در چه حالی
خیلی بهم بد گذاشتم و خوب نخوابیدم ولی دم صبح آودمت پیش خودم و باهم خوب خوابیدم
و اینم عکسات وقتی رو تختت بودی
خوشگل منی