آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات آریسا

دوباره اومدم به وبلاگ با کلی خاطره

1396/4/2 0:33
نویسنده : مامان سمانه
1,041 بازدید
اشتراک گذاری


سلام آریسا نازم
سلام دختر قشنگم ، یکی یدونه ی من خوبی مامان گلی؟
بعد از یه مدت خیلی طولانی دوباره اومد به وبلاگت تا دوباره خاطراتت رو بنویسم مو به مو
هر چقد از شیرینیات بگم کم گفتم
خیلی بزرگ شدی خیلی خانوم شدی خیلی شیرین شدی خیلی دلبری میکنی گله من
با دلبریاتو شیرینیات دل مارو آب میکنی
خیلی باهات حرف دارم خیلی دلم میخواد حرف بزنم به اندازه ی یکسالی که نیومدم برات بنویسم به اندازه ی این یکسال باهات حرف دارم گلم
دختر شیرینه من دوست دارم
میخوام عکسات رو بزارم عشقم






این عکسا برای بهار 96 هست کناره خونه ی مادر جون


بله ایشون آریسا خانوم هستم با هنر قشنگشون تو خونمون
وقتی این نقاشی رو کشیدی ما خوابیده بودیم بعد تو با یه هیاهویی اومدی دنبالم که
مامانی بیدار شو بیا
خیلی ذوق داشتی گفتی
بیا تولو کیشیدم بابایی کیشیدم همه رو کیشیدم
من با تعجب از اتاق اومدم بیرون که با این دیوار مواجه شدم
تو هم خیلی خوشحال داشتی در مورد نقاشی ت توضیح میدادی
منم دلم نیومد دعوات کنم گفتم آریسا چقد قشنگ کشیدی حالا قیافه م
دیگه چیزی نگفتم
بعد گفتی اوشت اومد تولو کیشدم
گفتم آره مامان خیلی قشنگ کشیدی🤥🤥🤥🤥🤥
بعد فردا ش بهت گفتم آریسا من دوست ندارم که رو دیوار نقاشی بکشی میشه دیگه رو دیوار نقاشی نکنی
تو هم گفتی اوشت نمیاد
گفتم نه
گفتی باشه دیگه نمیکشم
منم یا عالمه قوربونت رفتم
تا دو سه ماه اصلا تکرار نکردی ولی چند وقت پیش رو دیوار مادر جون کشید چون خونه ی مادر جون بود مجبور شدم دعوت کردم ولی دیگه نکشیدی فدات شم








و اینجا 18 فروردین تولده مامانی
اول با تانیا جون و نیلوفر جون رفتیم پیتزا پیتزا لاهیجان
بعد اومدیم شاندیز خودمون پیش بابایی
اینجا هم شاندیزه


و اینجا روز پدر تو خونه باغ واس بابای اودکلن خریدی خیلی هم خوشحالی
قبله اینکه کادو رو بدیم تو گوشت آروم گفتم آریسا روزه پدر برای بابایی کادو خریدیم به بابایی نگیا
گفتی باشه مامان نمیگیم
همین که پشت کردم تو گوش بابایی گفتی بابایی تولدت مبارک ما برات کادو خریدیم


روز پدر آریسا پیشه باباجی






















و این هم یه روز بهاری 96 چند تا عکس تو خونه باغه
چند تا هم پیشه خونه ی مادرجون


یه شب رفتیم بیرون و شما اینقد بازی کردی از این خونه های کوچولو داشت کلی خاله بازی کردیم خیلی خوشت اومد


یه عکسه دیگه از جیگرم


و یروز با هم رفتیم پارک و وقتی از دور این کوزه رو دیدی گفتی دو دو مس مسی
اول من نتوجه نشدم بعد فهمیدم
آخه عزیز جون هروقت دوغ میزنه این شع رو میخونه تو هم وقتی دیدی فوری شعرش رو خوندی


پارک ساحلی












و این عکسا هم روز 29 اردیبهشت روز انتخابات بود و آریسا جونم هم رای داد
خوشحال بودی که تو مدرسه بود کلی تو کلاسا معلم بازی کردی کلی زوق کردی خیلی خوشحال بودی






آریسا پشته میزه من ژسته ریاست گرفته
آریسا با لباس مامانش
دختره گلم خیلی زود میا با عکسای دیگه بووووووس
پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)