آریساآریسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات آریسا

اردیبهشت و 20 ماهگی

1395/4/6 0:00
نویسنده : مامان سمانه
1,275 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگ من آریسای مهربووونم ، خوبی مامانم ؟ خدارو شکر که تورو دارم عزییزم

اومدم تا برات کلی حرف بزنم و از کارات بگم، پس بریم سراغ عکسا

برات دو تا جوجه خریده بودم سبزه اسمش مهرسا بود و سفیده اسمش پریسا ولی متاسفانه هردو تا مردن اول مهرسا مرد بعد پریسا

ای جوووووووووون مامان قربووون شال گذاشتنت بشم من، قربون ژست گرفتنت بشم ، بهت میگم ژست بگیر اینجوری ژست میگیری

 واینجاااااا ، دختر من خودشو آرایش کرده من تو آشپز خونه بودم بعد مدتها داشتم با آرامش کارامو میکردم یهو به خودم اومدم چرا کسی نیس که ب پاهام بچسبه و صدام کنه و بقل بخواد ؟!گفتم صدات نمیاد یعنی  داری یه کاری میکنی و خودتببین ، شلوااارت داغون شده دیگه تمییز نشد تازه اولین بار بود پوشونده بودمت

و یروز با داداشیا اومدیم کنار رود خونه ی نزدیکه خونه باغ و شما تو خونه باغ خوابیده بودی

و بچه ها در حاله پرت کردن سنگ تو رودخونه آخ که چ حالی میکنن

 خیلی وقته از کارات نگفتم اگه چیزی یادم مونده باشه

خب جدیدا دادا بهت یاد داده بازو بگیری و زوری هم میزنی انگار چقد قوی ای

اگه چیزی از ما بخوای اینقد بوسمون میکنی اینقد نازیمون میکنی تا به چیزی که میخوای برسی

به وسیله های شخصی خیلی حساسی مثل بالش یا بورس یا گوشی یا قاشق ، کاسه بشقاب و هر چیزی که فکرشو کنی من نباید به وسیله های بابایی دس بزنم و همینطور بابایی به وسیله های من و همینطور به وسیله های داداسهیل ولی به دادا خیلی تخفیف میدی یعنی یجورایی دادا میتونه به وسیله های ما دس بزنن ولی بقیه نمی تونن

وقتی خودت چیزی میخوری حتما به ما هم میدی اگ نخوریم خیلی ناراحت میشی و اگه دیگه نباشه مال خودتو بزور میزاری تو دهنه ما و خودت نمیخوری و از خوردن ما خوشحال میشی ولی وقتی بخودت میای که نداری ناراحت میشی میگی من من بعد دراز میکشی و غصه میخوری

ازت تعریف میکنیم میگیم آریسا چقد چشات قشنگه واااای خدا من آریسا چ چشایی داره

بعد هی چشات و میبندی ناز میکنی هی چشات و باز و بسته میکنی ناااز میکنی

و بعد لبتو نشون میدی ، ما میگیم وااااای چ لبایی داری چقد لبات قشنگه چقد نازه واااای

بعد موهاتو نشون میدی و ما همچنان ازت تعریف میکنیم

و و و و سر لباس خیلی حساسی هر لباسی نمیپوشی حتما باید ست باشه و از لباسای گلدار هم خوشت نمیاد

یبار کفش بابایی رو شسته بودم گذاشتم خشک بشه اینقد کفششو نازی کردی اینقد نازی کردی که نگو از سرش دس میکشیدی تا تهش

وقتی بابایی میاد میری بقلش دستتو حلقه میکنی دور گردنش و خیلی با احساس دو دستاتو میزاری رو گونه هاش و تو چشاش نگاه میکنی و لبخند میزنی اینقد با احساس اینکارو میکنی که گریم میگیره و حتی بابایی اشک تو چشاش جمع میشه و بعد نازش میکنی

بیشتر حیوونارو میشناسی

مثل ببر ، میمون ، ماهی و ....

حموم میبرمت کلی با رنگ انگشتی باز میکنی و خیلی دوس داری و رنگ زرد هم میشناسی و میگی ard

کش مش خیلی دوست داری و میگی ممش

دیگه چیزی یادم نمیاد امیدوارم چیزی از قلم نندازم که خیلی باتو بودن شیرینه

امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشی قربووونت بشم میبووووسمت

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آنیسا
22 تیر 95 17:26
سلام سمانه جون ن وای چقدر آریسا جونم بزرگ و ناز شده آنیسا هم عاشق جوجست و لی ما متاسفانه جایی واسه نگهداری از جوجه نداریم اونم تو آپارتمان
مامان سمانه
پاسخ
سلام عزیزم آزه خاله جون خیلی بزرگ شده، آخی عزییییزم ، خودش جوجه س فداش شمببوسش از طرف من